خــــــــدایا

من اینجا دلم سخـــــت معجزه میخواهد

و تو انگار

معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مـــــــــــبادا ....!

 

 



تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, | 15:35 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش !
 

مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !
 

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا
 

مرگ : نه اصلا راه نداره ! همه چی طبق برنامست ! طبق لیست من الان نوبت توئه
 

مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر . . .
 

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره ! توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت !
 

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . . .
 

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و منتظر
شد تا مرگ بیدار شه . . .
 

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ، ب
 

خاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن می کنم...


تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, | 15:18 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

d6e2c3c0c7bc24a8f79a28c6ab9c9260-430



تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, | 15:16 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

ee59c2a42da54947a8a309b8cc3f8f93-430



تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, | 15:14 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

c20f99d75d2105ed27abd3e31b4754b2-430



تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, | 15:11 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

قلبم را عصب کشى کردم ،

 

 

دیگر نه از سردى نگاهى میلرزد و

 

 

نه از گرمى آغوشى میتپد!



تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, | 12:30 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

ایـن شــعرهـــا

 


بـــرونــد بــه جــهنّم

 


مــن فقــط دیــوانـه ی آن لحــظه ام…

 


که قــــلبت… زیــــر ســـرم

 


دسـت و پـــا بزند….

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 15:42 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

لعنت به خیابونی که

 

فروختن مواد در آن آزاد است اما گرفتن دستان کسی که دوستش داری جرم...

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 


تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 15:23 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭﺗﺎ ﺧﺎطرﺧﻮﺍﻩ ﺩﺍﺭﻥ!

 

 

ﻭﻟﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﮔﯿﺮِ ﯾﻪ بی ﻣﻌﺮﻓﺘﻪ...

 

 

 

 

به سلامتی اونی که میتونه منو بخندونه, وقتی نمی خوام حتی لبخند بزنم!

 

 

سلامتی روزی که خانوادمون سیاه ما رو بپوشن ولی ما سیاه خونوادمونو نپوشیم

 

 

 

 

به سلامتی کسایی که تو ماه رمضون روزه میگرن فقط واسه خدا، نه واسه آب کردن چربیاشون.

 

 

 

سلامتی کسی که انقدر یادشیم که اگه یاد خدا بودیم نصف بهشت مال ما بود

 

 

 

 

چرا همش میگن به سلامتی؟!!! یه بارم تو روح بعضیا!!!

 

 


تو روح همه نامردا. بی معرفتا!!

 



تاريخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, | 10:58 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

درد دارد.. وقتی میرود.. و همه میگویند :دوستت نداشت

و تو نمیتوانی ثابت کنی که هرشب با " دوستت دارم "هایش تو را خواب میکرد...

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



تاريخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, | 10:31 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

بیا با هم بشماریم!

 


سپیدى موهاى تو بیشتر است...

 


یا سیاهى روزگار من...

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 21 تير 1392برچسب:, | 15:16 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

تمام نیمکتهای پارک دو نفره اند...


بی خیال...


به درخت تکیه میدهم...

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, | 18:2 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

اقایون...

 

هرگاه دختری رو یافتید که وسط لاک زدن جواب اس ام اس تون رو داد شک نکنید

 

نیمه گمشدتون رو پیدا کردید

 

 

 

ولین هنری که پس از دیدن چهره آرایش کرده دختران امروزی به ذهن شما متبادر میشود چیست؟


الف :مینیاتور.


ب :صافکاری، بتونه کاری و نقاشی اتومبیل!!!!


ج :آسفالت کوچه بغلی!!!!


د :من به ناموس مردم نگاه نمیکنم...!!!

 

 

 

نحوه شلوار جین پوشیدن دخترها:


اول پای چپ


دوم پای راست


و سپس یه تکون و پرش به بالا!

 

 



تاريخ : چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, | 17:58 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

ای مترسک!


آنقدر دستهایت را باز نکن کسی تو را در آغوش نمیگیرد


ایستادگی همیشه تنهایی می اورد...

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, | 17:38 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

دیگر از "میم" مآلکیت استفآده نمیکنم!


شَب بخیر, عزیزش...

 

 

نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند،


چه طور همدیگر و میشناسن؟!


و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی...!
و
در زندگیم به هیچ کس خیانت نکردم، جز خودم...!


پابندی به تو خیانت به خودم بود لعنتی...

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, | 19:22 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

ﻏﺮﯾﺒــــﻪﻫﺎ ﮐﻪ ﻫـﯿﭻ . . .


ﺩﻭﺳـــــــﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔـﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ،


حوﺻــــــﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧـــــﺪ...

 

 

 

 

 

 

ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟


زیر پایم را زود خالی کردی…


سلام پر مهرت را باور کنم ، یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



تاريخ : سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, | 16:46 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

بی وفایی کن وفایت می کنند


با وفا باشی خیانت می کنند


مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست


مهربان باشی رهایت می کنند



تاريخ : سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, | 16:43 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

هیس …


حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام


بگو کسی حرفی نزند


بگذار لحظه ای آرام بگیرم …

 

 


خاطرات خیلی عجیبند...

 

گاهی اوقات میخندیم  به روزهایی که گریه می کردیم...

 

گاهی گریه می کنیم به روزهایی که می خندیدیم...

 

 

 

یکی بیاید دست این خاطرات را بگیرد ببرد گردش...

 

کلافه کرده اند مرا بس که نق می زنند به جانم...

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, | 16:32 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

غروب شد خورشید رفت افتاب گردان به دنبال خورشید میگشت...

 

ناگهان ستاره چشمک زد...

 

افتاب گردان سرش را پایین انداخت...

 

گلهاهرگز خیانت نمی کنند...

 

 

 

 “دوستت دارم” را برای هر دویمان فرستادی


هم من ، هم او


خیانت میکردی یا عدالت ؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, | 16:26 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

  http://www.2daysms.ir/wp-content/uploads/2012/04/1327102421.jpg

 

طرف می ره خواستگاری واسه پسرش. پدر عروس می گه:


آقازاده دانشگام میرن؟


طرف می گه: مسافر گیرش بیاد چرا که نه!

 

 

توﮐﺎﻓﯽ ﺷــﺎﭖ ﻧﺸﺴـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﻡ ﯾﻪ دختـره ﺍﻭﻣﺪ ﮔـﻔﺖ بـبخشــید آقـا ﺷﻤﺎ ﺗﻨـﻬﺎﯾـﯿﺪ ؟!


یـه پوزخند زدم و بـا یـه صـدای خسـته گـُفتـم :ﺧـــﯿﻠﯽ ﻭﻗـﺘﻪ …


ﮔــﻔﺖ ﭘـﺲ ﻣـﻦ ﺍﯾـﻦ ﺻﻨـﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﺑــﺒﺮﻡ ﺍﻭﻧــﻮﺭ ﺻـﻨﺪﻟﯽ ﮐـﻢ ﺩﺍﺭﯾـﻢ

 

 

شمع خریدم، رو جعبش نوشته بود:


(بدون دود ، بدون بو ، بدون …)


فقط شانس بیارم شمعه روشن شه ، نور هم داشته باشه !

 

 

 

.
آقا اینایی که میگن مثل سگ دروغ میگه ،


آخه مگه سگ دروغ میگه ؟ :|


اصلا مگه سگ حرف هم میزنه ؟ :|

 

 

 

به سلامتی زماناییکه تو آرایشگاه مردونه فقط مو کوتاه میکردن ! :|



تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, | 19:57 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

خدایا...حواست هست؟!

 

هق هق گریه هایم ازهمان گلویی بلند می شود که تواز رگش به ان نزدیکتری...

 

 

 

خدایا در گلویم ابر کوچکی ست که خیال بارش ندارد...

 

میشود مرابغل کنی...؟!

 

 

 

خدایا ببخش  مرا...

 

بخاطر تمام  در هایی که زدم و خانه ی تو نبود...

 

 

 

گاهی خداوند  درها و پنجره ها را می بندد...

 

زیباست اگر فکر کنیم که شاید بیرون طوفانی باشد...

 

 



تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, | 19:53 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

برای هزارمین بار ازم پرسید:تا حالا شده دلت روبشکنم؟

 

منم برای هزارمین بار گفتم:نه.هیچوقت

 

تامبادادلش بشکنه...

 

 



تاريخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, | 13:31 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |

دوباره سیب بچین حوا...

 

بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند...

 

 

 



تاريخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, | 13:19 | نويسنده : ㋡ naeeme ツ |
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد